شرجی تر
ازباران برایت گریه کردم
هر شب نشستم
در عزایت گریه کردم
با آنکه
آغوشم تهی بود از خیالت
هق هق به
روی شانه هایت گریه کردم
روی تمام
خاطراتم غم نشسته
تشنه برای
گونه هایت گریه کردم
دل را به
دریا میزنم از شوق دیدار
در غربت گنگ
صدایت گریه کردم
تنها نشستم
در حصار بی قراری
بی تاب در
حال و هوایت گریه کردم
یادش بخیر
آن لحظه های خیس دیروز
وقتی که من هم پا به پایت گریه کردم
سلام به منم سر بزن
سلام
فکر کردم برای این پست نظر گذاشتم!!!
نمیدونم!
اما بروزم